ويدئو کليپ ها

فعالين فتنه آرشيو خبرها آرشيو اطلاعيه ها آرشيو مقالات کمپين ها

خانه

English

 

 

 

 

حجاب و هويت اجتماعى انسان!

 

مصاحبه آزادى زن با حميد تقوايى

 

این مصاحبه با حمید تقوائی در شماره های ۴۸ و ۴۹ آزادی زن منتشر شده است. نشریه زن و سایت فتنه به دلیل اهمیت این موضوع اقدام به انتشار مجدد این مصاحبه می كند.

 

آزادى زن: ژاک شيراک ميگويد جهت حفظ وحدت ملى جمهورى فرانسه و مبانى لائيسيته قوانين آن، خواهان ممنوعيت حجاب و ساير علائم مذهبى در محلهاى آموزشى و محيطهاى کار است، آيا شما موافق اين نوع ممنوعيت هستيد، چرا؟

حميد تقوايى: بله من کاملا موافقم، البته نه به آن دلايلى که آقاى شيراک ميگويد. نميدانم کارگر فرانسوى چقدر با آقاى شيراک و امثال او احساس وحدت ميکند. بحث بر سر وحدت ملى و اين نوع خزعبلات ناسيوناليستى که معمولا دولتها از هر فرصتى براى حقنه کردن به مردم استفاده ميکنند نيست. لائيسيته بيشتر مساله را توضيح ميدهد. اما به نظر من حتى لائيک بودن قوانين هم، بيان کامل و جامعى از مساله بدست نميدهد. به نطر من اگر قرار بود امروز انقلابيون کبير فرانسه در مورد ممنوعيت حجاب نظر بدهند به مبانى جامعه مدنى و حقوق شهروندان رجوع ميکردند و من هم به همين دليل با ممنوعيت حجاب موافقم. بحث من اينست که شهروندان از نظر حقوقى با هم برابرند و ازينرو هويت قومى و مذهبى و فرقه اى و کاستى و طبقاتى آنها نبايد در مناسبات اجتماعى که با يکديگر برقرار ميکنند ملاک قرار بگيرد. حجاب مانند هر نوع پوشش و يا آرايش و علائم ظاهرى ديگرى که مذهب و قوميت و کلا هويت ويژه اى علاوه بر شهروندى افراد را به نمايش ميگذارد، با اين اصل ملاک قرار دادن هويت اجتماعى افراد مغاير است و بايد ممنوع شود. بعبارت ديگر من به همان دليلى با حجاب مخالفم که با ذکر مذهب افراد در شناسنامه و اوراق هويتيشان مخالفم.

آزادى زن: به نظر ميرسد بحث شما فراتر از سکولاريسم و لائيسيته و يا جدائى مذهب از آموزش و پرورش است. آيا اين نوع برخورد، در اين مورد مشخصى که بروشنى ناشى از هجوم اسلام سياسى است مقابله با مذهب را کند نميکند؟ آيا اين شيوه برخورد بيش از حد کلى نيست؟

حميد تقوايى: درست است بحث من فراتر از سکولاريسم و لائيسيته است، اما اين به معنى کند شدن حمله به اسلام سياسى نيست. بلکه بر عکس نقد عميق تر و پايه اى ترى از دخالت مذهب نه تنها در دولت و آموزش و پرورش بلکه در کليه شئون و مناسبات اجتماعى است. به نظر من عميق ترين نقد مذهب، با حرکت از هويت اجتماعى انسانها آغاز ميشود. اين مبناى کار ما نه تنها در نقد مذهب بلکه در نقد ناسيوناليسم و راسيسم و قومى گرى هم هست. فعلا مساله مورد بحث ما در اينجا حجاب است. از زاويه سکولاريسم و جدائى مذهب از دولت و آموزش و پرورش ميشود تا ممنوعيت حجاب براى دختران زير سن قانونى، و ممنوعيت حجاب در ادارات و مدارس دولتى به پيش رفت و حداکثر آنرا به ديگر ظواهر و علائم مذهبى نيز بسط داد. اما هنوز در بخش وسيعى از جامعه حجاب و ديگر ظواهر مذهبى مجاز باقى ميماند: در تمامى موسسات خصوصى، در کارخانه ها و واحدهاى توليدى، در همه سازمانها و مجامعى که نه محيط کارند و نه موسسه آموزشى و غيره. با اتکا صرف به سکولاريسم حجاب و لباس و تزئينات و ظواهر مذهبى هنوز از بخش اعظم جامعه جمع نشده است، در حاليکه در تمامى اين محيط ها نيز اين ظواهر به همان اندازه براى زنان و بحال کل جامعه مضر و مخربند. اگر بعنوان مثال حجاب در مدرسه و يا اداره دولتى با اصل سکولاريسم مغاير است، تبليغ مذهب معينى است، زن را در موقعيت فرودستى قرار ميدهد، بين انسانها تفرقه مياندازد و غيره، در بقيه جامعه هم همينطور است. سکولاريسم نميتواند وارد اين عرصه ها شود و لذا عملا کاربست محدود و ناقصى پيدا ميکند. تازه اين در برخورد به مذهب است. قومى گرى و ناسيوناليسم و راسيسم و هويتهاى ضد انسانى ديگر رايج در جامعه که کلا از حيطه سکولاريسم خارج است. پاسخ آنستکه بايد از هويت اجتماعى انسانها شروع کرد تا بتوان حتى در همين سطح حقوقى کل مذهب و ناسيوناليسم و قومى گرى و هويتهاى ضد انسانى ديکر را از جامعه جارو کرد.

آزادى زن: منظورتان اين است که اين زاويه نقد شما دست به ريشه ميبرد، چرا؟

حميد تقوائى: مارکس ميگويد براى انسان ريشه خود انسان است. اگر ميخواهيد يک مساله سياسى و اجتماعى را ريشه اى حل کنيد بايد به انسان رجوع کنيد و انسانيت را محور قرار بدهيد. به نظر من هويت اجتماعى افراد جامعه مستقيم و بلاواسطه به انسانيت آنها مبتنى است. اصولا انسان انسان است چون موجودى اجتماعى است، انسانيت انسان بدون اجتماعى بودن او و نقشى که اجتماع در موجوديت انسانها، تاريخا براى نسل بشر و در زندگى هر فرد و عضو جامعه در هر مقطع معين از اين تاريخ، داشته و دارد اصولا قابل تصور نيست. ديگر هويتهائى که در طول تاريخ جوامع طبقاتى به انسانها نسبت داده شده، هويت مذهبى و ملى و قومى و غيره و خود هويت طبقاتى، همه ناشى از بيگانگى انسانها از اين هويت اجتماعى، عجز و ناتوانى آنها در درک موقعيتهاى نابرابر و مصائب و بيحقوقيهاى ناشى از وجود طبقات و طبقاتى بودن جوامع، و نوعى تسکين و توجيه اين موقعيتهاى غير انسانى است. مذهب و قوميت و مليت در نهايت و در عميق ترين سطح محصول از خود بيگانگى انسانها در جوامع طبقاتى اند. ازينرو نقد راديکال مذهب و مليت و قوميت بايد از اين از خود بيگانگى شروع کند و موجوديت اجتماعى انسانها را، در مقابل همه اين نوع تقسيمبنديها که همه به نحوى عارضه جوامع طبقاتى هستند، ملاک قرار بدهد و برجسته کند. نه تنها در نقد اسلام سياسى، بلکه در نقد مذهب بعنوان يک سيستم عقيدتى و فکرى و يک امر خصوصى نيز نقطه رجوع ما بايد هويت اجتماعى انسانها باشد.

آزادى زن: ولى هجومى که در غرب براى رسميت دادن به حجاب شروع شده مستقيما حاصل اسلام سياسى است، آيا در اين مورد هم سکولاريسم ناقص است؟

حميد تقوايى: بله اينطورست. سکولاريسم حتى در سطح حقوقى، نقد سطحى و الکنى از اسلام سياسى است. من ميپرسم خود اسلام سياسى حاصل چيست؟ حاصل عقب گرد سياسى فرهنگى غرب در مقابل خطر چپ و سوسياليسم است. حاصل سياست خارجى سرمايه دارى غرب در دهه هشتاد در مقابله با قطب شوروى و در دهه نود براى سلطه بر جهان يک قطبى پس از جنگ سرد است. حاصل مشخصا مقابله غرب با انقلاب ٥٧ ايران و مقابله با نفوذ شوروى در افغانستان و در سطح فرهنگى حاصل تزهاى منحط نسبيت فرهنگى و پست مدرنيسم و بازگشت به مذهب حتى در خود جوامع غربى است. حاصل مقابله ارتجاع جهانى با سوسياليسم و جوهر انسانيش و حتى عقب نشينى بورژوازى از ايده هاى راديکال و مترقى انقلاب کبير فرانسه است. فکر نميکنم کسى تصور کند که بدون جمهورى اسلامى و طالبان و نسبيت فرهنگى و پست مدرنيسم امروز حجاب حتى در ده کوره هاى اروپا هم براى کسى مساله ميشد. درست است، بايد به جنگ اسلام سياسى رفت اما اين جنگ در اساس و جوهر خود مبارزه ايست بين سوسياليسم و کاپيتاليسم در آغاز قرن بيست و يکم. اين يک ميدان نبرد مهم ما سوسياليستهاست. همانطور که در مقابله با تروريسم اسلامى و تروريسم دولتى غرب پس از يازده سپتامبر ما پرچم جهان متمدن را برافراشتيم امروز هم در مقابله با حجاب بايد به نمايندگى از جبهه سوم، جبهه مردم متمدن دنيا، سخن بگوئيم. پاسخ ما در نهايت سوسياليسم است، اما مثل تمامى عرصه ها و جبهه هاى ديگر در اين مورد هم در دل همين جوامع موجود جواب مشخص خودمان را داريم. سکولاريسم و لائيسيته جزئى از اين جواب هست اما همانطور که گفتم کل مساله را حتى در سطح حقوقى حل نميکند. به نظر من در بر خورد به مساله حجاب، جهان متمدن با اصل قرار دادن هويت اجتماعى انسانها نمايندگى ميشود. ما بايد در برابر بورژوازى منحط و اسلام سياسى مخلوق او هر دو، هويت اجتماعى شهروندان را قرار دهيم. اين پاسخ حقوقى و عملى در همين جوامع موجود، در قبال نه تنها اسلام سياسى، بلکه قومى گرى و راسيسم و ناسيوناليسم منحط سر بر آورده از دنياى پس از جنگ سرد است.

آزادى زن: منظور شما اين است که در جهان معاصر سکولاريسم نحيفتر از آن است که حتى در مقابل تهاجم سياسى دين از دستاوردهايش دفاع کند؟ پرچم دفاع خود شما از اين دستاوردها کدام است؟

حميد تقوائى: سکولاريسم در خود امر مترقى ايست که بايد خواهان تحقق آن در همه جوامع بود، اما مساله آنست که بخصوص امروز نقد سکولاريستى مذهب کافى نيست. اجازه بدهيد بيشتر مساله را بشکافيم. ببنيد، اگر امروز عليرغم انقلاب کبير فرانسه و تسويه حساب متفکران اته ئيست عصر روشنگرى با خدا، مذهب هنوز وجود دارد بخاطر آنست که بورژوازى به آن نيازمند است. مذهب در جوامع امروزى هر روز دوباره باز توليد ميشود، و وجودش بخاطر نياز امروز بورژوازى به مذهب است. ضرورت وجودى پاپ و واتيکان و اسلام سياسى در عصر ما همان نيست که در دوران فئودالى بود. بورژوازى به برده دارى نيازى نداشت و آنرا ريشه کن کرد. هم در سطح فکرى و نظرى و هم در سطح سياسى و اجتماعى. همين کار را هم ميتوانست با مذهب بکند. اما نميشود طبقات را پذيرفت و مذهب را کنار گذاشت. بورژوازى نه ميخواست و نه ميتوانست از جدا کردن کليسا از دولت فراتر برود. همانطور که در عرصه آزادى نميتواند از دموکراسى پارلمانى فراتر برود. شما از تهاجم سياسى دين صحبت ميکنيد ولى همانطور که در پاسخ به سئوالهاى قبلى اشاره کردم زمينه ساز و علت وجودى اين تهاجم خود بورژوازى غرب است. پيشروان انقلابى بورژوازى در نقد جوامع فئودالى تا بيرون راندن خدا از حيطه فلسفه و علم و دولت و آموزش و پرورش پيش رفتند، اما در برابر نقد سوسياليستى، در برابر متفکرين انقلابى طبقه کارگر، ناگزير شدند که خدا را دوباره در همه اين عرصه ها وارد کنند. عروج و يکه تازى امروز اسلام سياسى در نهايت محصول اين عقب گرد و انحطاط است. مساله تنها اين نيست که سکولاريسم از نقد ريشه اى مذهب قاصر است مساله اينست که امروز بورژوازى هم در سطح فکرى و عقيدتى و در فلسفه سياسيش و هم در سطح سياست عملى از سکولاريسم دست شسته است. نقد متفکرين انقلابى بورژوازى به مذهب و ايده آل يک جامعه برى از مذهب، مثل ايده آزادى و برابرى در انقلاب کبير، يک توهم و يک تناقض است. اين تناقص را دو جور ميشود حل کرد. راه بورژوائى حل اين تناقض همانست که در تاريخ معاصر دنيا شاهدش بوده ايم. بورژوازى حاکم از همان بدو بقدرت رسيدن از توهمات انقلابيش بيشتر و بيشتر فاصله گرفت، بيشتر " واقع بين" شد و دوباره براى مذهب در سياست و جامعه جا باز کرد. اين راه حل بورژازى براى حل تناقض بين مقابله با مذهب و حفظ جامعه طبقاتى است. در مقابل طبقه کارگر سوسياليست ميخواهد اين مساله را به نفع ايده هاى انقلابى اته ئيستهاى عصر روشنگرى حل کند. يعنى اساس وجود مذهب، استثمار و تقسيم جامعه به طبقات، را ملغى کند و بر بياندازد. اين يعنى مقابله با عقب گرد بورژاوزى از ايده هاى انقلابى اوليه اش و مهمتر از آن فراتر رفتن از اين ايده ها. اسلام سياسى را ديگر با سکولاريسم و لائيسم نميشود کنار زد، بايد کل نظام گنديده سرمايه دارى که به اسلام سياسى نيازمند است را بر انداخت. پرچم ما در مقابله با مذهب، همانطور که در عرصه رهائى زن و آزادى و برابر انسانها، سوسياليسم است. و در عين حال براى هر ميليمتر سوق دادن جوامع امروزى به جوامعى سکولار و براى بيرون راندن مذهب از هر گوشه و زواياى جوامع موجود با تمام قوا ميجنگيم. به نظر من اتکا به هويت اجتماعى انسانها در هر دو سطح، در مبارزه استراتژيک ما براى سوسياليسم، و در بيرون راندن مذهب از جوامع موجود هر دو، اسلحه برا و توانائى است. اين هم ميتواند مبناى فلسفه حقوقى ما در جوامع موجود باشد و هم گامى براى رسيدن به هدف نهائى ما. سوسياليسم حد نهائى و کامل بازگشت انسانها به هويت اجتماعى خويش است.

آزادى زن: به هويت اجتماعى شهروندان تاکيد ميکنيد، مشخصا اين به چه معناست؟ و چرا نقد جامع ترى از سکولاريسم است؟ ممکن است توضيح دقيقترى بدهيد؟

حميد تقوايى: بحث من مشخصا اينست: ما بايد در سطح حقوقى و از نظر فلسفه حقوق شهروندان در جوامع موجود اصل هويت اجتماعى انسانها را مبنا قرار بدهيم. به نظر من انسانها در مناسبات اجتماعى با يکديگر بايد بعنوان شهروند، بعنوان عضو متساوى الحقوق جامعه، و نه فردى از يک مذهب و فرقه و مليت و قوم و قبيله و کاست و رده اجتماعى و طبقاتى معين، و بطور کلى هر نوع هويتى که به آنان موقعيتى متفاوت از ديگران بدهد، ظاهر شوند. اين پايه مفهوم شهروندى است. در جوامع غير مدنى، مثلا در جوامع قرون وسطائى افراد اساسا به اشراف و رعايا تقسيم ميشدند و بعد هم صدها فرقه مذهبى و عشيره اى و قبيله اى و کاست و اقشار مختلف اجتماعى هر يک حقوق و موقعيت ويژه خود را در جامعه داشتند. اشراف، روحانيون، رعايا، صنعتگران و صاحبان حرفه، جنگجويان، و در دل اين تقسيمبندى، فرقه هاى مختلف مذهبى و قومى و غيره هر يک حقوق ويژه يا بيحقوقى هاى ويژه خود را داشتند. اين موقعيت در ظاهر اين افراد، در لباس و آارايش و آداب و سلوکشان خود را نشان ميداد و اين يک امر الزامى، اگر نه از لحاظ قانونى - اصولا قانون در اين جوامع ماقبل بورژائى معنا و کاربرد اجتماعى چندانى نداشت- بلکه يک اجبار سنتى مذهبى و کاستى بود. کسى نميتوانست لباس و آرايش و محل زندگى و رفتار و سلوکى به غير از آنچه رده اجتماعى و طبقاتى و قومى و مذهبى اش معين کرده بود داشته باشد. اصولا مفهوم شهروند و عضو جامعه وجود خارجى نداشت. عصر روشنگرى و انقلاب کبير فرانسه به نقد نظرى و عملى اين جهان کهن برخاست و جوامع مدنى را پايه گذاشت. يکى از مبانى جامعه مدنى برابرى حقوقى افراد و جانشين شدن هويت اجتماعى افراد در مناسبات اجتماعى با هويت مذهبى و قومى و طبقاتى و سکتى آنها در جامعه فئودالى است. امروز بورژوازى، همانطور که گفتم اساسا در مقابله با خطر سرخ، از ايده هاى راديکال عصر روشنگرى دست شسته و خود دوباره زمينه تقسيمبندى جوامع را بر اساس مذاهب و قومى گرى و راسيسم و ناسيوناليسم منحط و اين نوع هويتهاى ضد انسانى فراهم آورده است. امروز ما سوسياليستها بايد اين پرچم را بلند کنيم. همانطور که کلا در عرصه آزاديهاى سياسى و حقوق زنان و غيره چنين کرده ايم. وقتى شما هويت اجتماعى انسانها را اصل قرار بدهيد، آنوقت روشن ميشود که چرا حجاب بايد نه تنها از ادارات و مدارس بلکه از هر موسسه و نهادى که انسانها با يکديگر وارد مناسبات و روابط اجتماعى ميشوند، جمع شود. وقتى فلسفه حقوقى شما تاکيد بر هويت اجتماعى انسانها باشد آنوقت روشن ميشود که چرا بايد حجاب و هر نوع آرايش و تظاهر مذهبى و فرقه اى و قومى و غيره در روابط اجتماعى ممنوع اعلام شود. هويتهاى غير مدنى جامعه مدنى را مختل ميکنند. در کلاس درس اگر شاگردان و يا معلم ظاهرشان نشان بدهد که صرب و کروات هستند، و يا مسلمان و يهودى، و يا بهائى و شيعه، و يا هندو و مسلمان و يا چچن و روس، و غيره و غيره، آنوقت در آن مدرسه هر فعل و انفعالى انجام ميشود بجز آموزش و پرورش. در کارخانه ها و ادارات و بيمارستانها و انجمنها و تيمهاى ورزشى و مجامع فرهنگى و هنرى و حتى فروشگاهها و وسائل حمل و نقل عمومى وغيره هم همينطور. در ارتباط قرار گرفتن افراد با اين نوع هويتهاى غير انسانيشان کار همه اين موسسات را مختل ميکند. ممکن است بگوئيد ممنوعيت حقوقى راه حل نيست و بايد همزيستى و صبر و تحمل ديگران و غيره را در جامعه بالا برد. در مورد تفاوتهاى طبيعى مثل رنگ پوست و نژادهاى مختلف اين درست است، چون افراد نميتوانند تفاوتهاى طبيعى خود را پنهان کنند و لذا راه حل ديگرى بجز تاکيد بر همزيستى و تولرانس قابل تصور نيست. ولى در مود فرقه هاى مذهبى و ملى و راسيستى اين نه تنها راه حل نيست بلکه اصلا مساله را درست نميشناسد. مساله اساسا بخاطر وجود تعصبات ملى و مذهبى ايجاد شده است. کسى که تعصب به مذهب و مليتش نداشته باشد اصرارى هم به حفظ ظاهر و لباس مذهبى و قوميش نخواهد داشت. نميتوانيد از يهودى و هندو و صرب و چچن و مسلمانى که دست از لباس و ظاهر قومى و مذهبيش نشسته بخواهيد که نسبت به اقوام و مذاهب ديگر تعصب نداشته باشد. اگر تعصب نداشت که اصلا مساله اى نداشتيم. بايد از لحاظ قانونى از تظاهر فرقه اى ممنوعش کنيد، و در سطح فرهنگى و عقيدتى هم بجاى تحمل ديگران - که آخرش ما را به تز نسبيت فرهنگى ميرساند- روشنگرى در مورد هويت اجتماعى و انسانى افراد جامعه را در دستور کارتان بگذاريد. راه حل به نظر من اينست.

اين حرف تازه اى نيست. بورژوازى در انقلاب کبير فرانسه همين کار را کرد چون ميخواست بجز موقعيت اقتصادى انسانها بعنوان صاحبان وسائل توليد و صاحبان نيروى کار، تفاوت ديگرى بين آنها نباشد. و امروز ما سوسياليستها خواهان اين امر هستيم چون ميخواهيم هيچ چيزى جز هويت طبقاتى افراد جامعه را تقسيم نکند. اين نه تنها در همين جوامع موجود زندگى بهتر و انسانى ترى را ممکن ميکند بلکه اجازه ميدهد ما شفاف و روشن تقسيمبندى جامعه به طبقات را هدف نقد و حملات خود قرار بدهيم و راه خود را براى برکنار زدن اين آخرين مانع و رسيدن به سوسياليسم هموار کنيم.

آزادى زن: اجازه بدهيد به مساله حجاب برگرديم. شما به ايده هاى انقلابيون انقلاب کبير فرانسه اشاره کرديد. ممکن است بگويند يکى از اين ايده ها آزادى پوشش است و شما با ممنوعيت حجاب، حال با هر فلسفه حقوق اى، اين آزادى را سلب ميکنيد. پاسخ شما چيست؟

حميد تقوايى: به اين سئوال در دو سطح ميشود جواب داد. اول آنکه حجاب صرفا نوعى لباس، مثل مثلا کت و دامن، نيست. اگر بود بى حجابى کسى در رژيم اسلامى جرم نبود و با شلاق و اسيد پاسخ نميگرفت. حجاب يک اجبار مذهبى است، حتى اگر زن خود آنرا انتخاب کرده باشد. حجاب نوعى از لباس نيست که مثلا در رنگ و نوع پارچه و برش و دوختش با بقيه لباسها متقاوت باشد. حجاب بسته بندى زن بعنوان يک کالاى جنسى است. بايد ملک شوهر و برادر و پدر از "چشم نامحرم" مصون بماند. تعلق زن به مرد و فرودستى و بردگى زن در خود حجاب مستتر است. در نقد حجاب آنرا سمبل فرودستى زن مينامند، اين کافى نيست. سمبل يک امر، هر چند هم آن امر ارتجاعى باشد، ميتواند خودش فى النفسه بى آزار باشد. مثل پرچم که سمبل ناسيوناليسم است و يا ستاره داوود که سمبل صهيونيسم است. اما حجاب تنها سمبل نيست، خودش قى النفسه عامل فرودستى و بردگى زن است. مثل کفش چوبى زنان چينى که از تحرک زن جلوگيرى ميکرد، حجاب نيز خود عامل تحکيم و بقاى فرودستى زن است. اگر کسى ميتواند غل و زنجير بردگان را بحساب زيور آلات آنان بگذارد، حجاب را هم ميتوان بحساب نوع لباس زنان گذاشت.

و اما در يک سطح پايه اى ترى وقتى به زمينه اجتماعى وفلسفه آزادى پوشش رجوع ميکنيد ميبينيد باز همان نبرد بين جامعه مدنى و جوامع قرون وسطائى در اينجا هم جريان دارد. آزادى پوشش در اساس براى رايج کردن لباس سيويل در جامعه، لباس استاندارد براى همه شهروندان در مقابل لباسهاى اجبارى مذهبى و فرقه اى و کاستى و طبقاتى در جوامع فئودال مطرح شد. آزادى پوشش يعنى لباس نبايد يک اجبار مذهبى و فرقه اى باشد، نبايد ظاهر کسى نشان بدهد که جزء اشراف است و يا جنگجويان و يا روحانيون و يا رعايا و صنعتگران و يا مذهب و فرقه و يا عقايدش چيست. در اينجا هم بورژوازى انقلابى سيصد سال قبل ميخواست بجز تفاوت اقتصادى و فقر و ثروت عامل ديگرى باعث تفاوت در لباس و ظاهر افراد نباشد. آزادى پوشش روى ديگر رواج لباس سيويل، لباس استاندارد براى همه شهروندان است. به بهانه آزادى پوشش دوباره حجاب را وارد جامعه کردن شوخى تلخى است که تنها در زمانه به قهقرا رفته ما و بر پايه تز هاى ارتجاعى نسبيت فرهنگى و پست مدرنيسم و نفى هويت جهانشمول انسانها ممکن شده است.

و بالاخره در رابطه با آزادى پوشش بايد اشاره کنم که اين حق مانند تمام حقوق ديگر به اين معنا نيست که همه شهروندان در هر لحظه و همه جا ميتوانند از آن استفاده کنند. بسيارى از موسسات و ادارات و محيطهاى کار، کد لباس دارند. همانطور که آزادى بيان به اين معنا نيست که شما ميتوانيد در ساعت کار و در اداره و يا کارخانه تان بالاى چهار پايه برويد و سخنرانى کنيد، آزادى پوشش هم به معناى پوشيدن هر نوع لباسى در هر موقعيتى نيست. حجاب هم حتى اگر قبول کنيم که نوعى لباس است، تنها در موقعيتهائى آزاد است که زنان در ارتباط اجتماعى با ديگران قرار نگيرند. يعنى در خانه هايشان و يا در کوچه و خيابان. در محيط کار و آموزش و مجامع فرهنگى و ورزشى و غيره حجاب بايد ممنوع اعلام شود و اين نه تنها مغايرتى با اصل آزادى پوشش ندارد بلکه ادامه و نتيجه آنست.

بخش دوم

آزادى زن: وقتى شما از ممنوعيت حجاب در محيطهاى آموزش و کار صحبت ميکنيد، مخالفينتان به شما اتهام "اجبار در بى حجابى" ميزنند، پاسختان به آنها چيست؟

حميد تقوائى: اولا بحث من فقط ممنوعيت حجاب نيست بلکه ممنوعيت هر نوع تظاهر مذهبى، قومى، ملى، نژادى و غيره است و ثانيا نه فقط در محيطهاى آموزش و کار بلکه در هر موسسه و اجتماعى که انسانها با يکديگر رابطه اجتماعى برقرار ميکنند. من ظاهرا دارم اتهام خودم را سنگين تر ميکنم، اما دقيقا با بسط مساله است که به راه حل آن و منطق انسانى اين راه حل ميرسيم. اساس بحث، همانطور که در پاسخ به سئوالات قبلى توضيح دادم، اينست که انسانها در مناسبات اجتماعى با يکديگر، حال در کارخانه و مدرسه باشد و يا در يک انجمن فرهنگى و تيم ورزشى و يا در وسائل نقليه عمومى و غيره، بايد بعنوان شهروند، يعنى صرفا با هويت اجتماعى خود ظاهر شوند. چرا؟ علت روشن است هويت هاى غير اجتماعى با هدف و علت وجودى اين سازمانها و اجتماعات مغاير است، متناقض است و فعاليت آنها را مختل ميکند. حجاب و کلا لباس و ظاهر ويژه هر مذهب نوعى جداسازى خود از بقيه و عامل تفرقه و تمايز و اختلاف با ديگران است. و بنابر اين با کار و هدف نهادها و موسسات و اجتماعاتى که بر مبناى تجمع و همکارى و اشتراک مساعى افراد، يعنى دقيقا هويت اجتماعى آنان تشکيل شده است، در تناقض قرار ميگيرد و ميبايد ممنوع شود. تفرقه و جدائى اعضاى جامعه از يکديگر تنها يک وجه قضيه است. در يک سطح پايه اى تر مساله اينست که در جامعه و مناسبات اجتماعى بين افراد، هويتهاى مذهبى و ملى و قومى و نژادى آنها اساسا نبايد برسميت شناخته شود. کارمند و کارگر و شاگرد مدرسه و راننده و مسافر اتوبوس بعنوان يک شهروند و انسان عضو جامعه در اين موقعيتها قرار گرفته اند و نه بعنوان يک مسلمان و يهودى و يا فارس و ترک و يا سياهپوست و يا سفيد پوست. لباس و ظاهر مذهبى، درست مانند ذکر مذهب افراد در شناسنامه و يا فرم تقاضاى کار و ديگر اسناد رسمى، اين اصل برسميت نشناختن هويت مذهبى را نقض ميکند. ما ميگوئيم مذهب نبايد در اسناد رسمى ذکر شود چون با هر نوع حق و يا محدوديت و هر نوع استثنا قائل شدن و برخورد و مناسبات ويژه، منفى يا مثبت، تعصب آميز و يا ملاطفت آميز، بر مبناى مذهب افراد مخالفيم. کسى که شناسنامه مذهبى اش را بر سرش کشيده راه را براى همه اين نوع برخوردها باز ميکند. اين هم دليل پايه اى ديگرى در ممنوعيت حجاب در نهادها و اجتماعات است.

آزادى زن: ولى ممکن است گفته شود حجاب امرى خصوصى است و با ذکر مذهب افراد در اوراق رسمى فرق ميکند. حتى اگر حجاب را يک امر مذهبى، و نه صرفا يک نوع پوشش، در نظر بگيريم باز هم ميشود آنرا امرى خصوصى تلقى کرد، درست همانطور که مذهب را بعنوان يک امر خصوصى برسميت ميشناسيم. بنابراين ممنوعيت حجاب به اين معناست که شما حقى را که قانون بعنوان يک امر خصوصى برسميت شناخته، نقض کرده ايد. در اين باره چه ميگوئيد؟

حميد تقوائى: اجازه بدهيد ابتدا در مفهوم مذهب امرى خصوصى است کمى دقيقتر شويم. معمولا چنين فهميده ميشود که جدائى مذهب از دولت براى خصوصى شدن مذهب کافى است. بعبارت ديگر مذهب خصوصى نقطه مقابل مذهب دولتى، و يا دخالت مذهب در دولت، فهميده ميشود. اين استنباط غلط است. در مورد مالکيت هم همين اشتباه رايج است. مالکيت دولتى بر وسائل توليد معادل لغو مالکيت خصوصى گرفته ميشود. در حاليکه در نقطه مقابل مالکيت خصوصى، مالکيت اجتماعى قرار دارد و نه دولتى. (البته اين "اشتباه" دلايل طبقاتى خودش را دارد که اينجا واردش نميشويم). مذهب امر خصوصى افراد است نيز به اين معناست که مذهب امرى اجتماعى نيست و نه اينکه فقط دولتى نيست. جدائى مذهب از دولت و از آموزش و پرورش تنها يک جنبه از اين غير اجتماعى بودن مذهب است. مذهب وقتى واقعا و تماما به امرى خصوصى تبديل ميشود که به عنوان يک امر اجتماعى نقد و نفى شود، و يا در وجه حقوقى، بعنوان يک امر اجتماعى ممنوع شود. ما در اسناد حزب اين امر را با عنوان "کوتاه کردن دست مذهب از جامعه" مطرح ميکنيم. برنامه ما در برخورد به مذهب در همين سطح حقوقى، فراتر از جدائى مذهب از دولت و آموزش و پرورش است. مذهب بايد از جامعه جدا شود. افراد ميتوانند عقايد مذهبى داشته باشند، ميتوانند مناسک و آداب و مراسم مذهب خود را بجا بياورند، پوشش و علائم و ظواهر مدهبى خود را داشته باشند، اما همه اينها بعنوان يک امر خصوصى. و امر خصوصى يعنى امر غير اجتماعى. اگر بلند گوى مسجد محل و يا روزه خوانى در منزل يک فرد مذهبى، مزاحم اهالى محل است، اينجا ديگر مذهب به امرى اجتماعى تبديل شده و بايد جلوى آن گرفته شود. لباس و ظاهر مذهبى در موسسات و نهادهاى اجتماعى نيز "مزاحم" روابط و مناسبات و "مزاحم" کارکرد متعارف و اجتماعى و سيويل آن موسسه و نهاد است، و بايد ممنوع شود. اينجا ديگر پوشش مذهبى يک امر خصوصى و فردى نيست، چون يک فعاليت اجتماعى را مختل کرده و مانع شده است. بله کاملا درست ميگوئيد، مذهب امر خصوصى است و دقيقا به همين دليل لباس مذهبى در موقعيتهاى اجتماعى افراد ممنوع است. اين غير اجتماعى ديدن مذهب، و نه صرفا غير دولتى ديدن آن، از محدوده سکولاريسم بسيار فراتر ميرود.

آزادى زن: يعنى معتقديد که سکولاريسم خواهان يک جامعه غير مدهبى نيست؟

حميد تقوائى: به نظر من بين دولت سکولار و جامعه سکولار بايد تمايز قائل شد. سکولاريسم يعنى جدائى مذهب از دولت و از آموزش و پرورش، در حاليکه اگر بخواهيم يک جامعه سکولار داشته باشيم اين ديگر کافى نيست. در جامعه سکولار بايد مناسبات اجتماعى، حتى اگر دولت در آنها دخيل نباشد، نيز غير مذهبى شود. حتى يک دولت سکولار اگر بخواهد بطور منسجمى غير مذهبى باقى بماند و دچار تناقض نشود بايد تا سطح جدائى مذهب از مناسبات اجتماعى به پيش برود. صرف جدائى مذهب از دولت بويژه امروز که با سياسى شدن مذهب و اسلام سياسى مواجهيم، در مورد مکان و دخالت مذهب در جامعه چيزى نميگويد. بهمين دليل هم ميبينيم کسانى مثل گنجى و نوه خمينى در ايران ميتوانند اسم سکولار بخودشان بگذارند و با حضور مذهب در مناسبات اجتماعى نيز هيچ مخالفتى نداشته باشند. گرچه سکولاريسم اينان حتى جدائى مذهب از دولت را به نحو مسخ شده و الکنى بيان ميکند، اما در اساس اين بى تفاوتى سکولاريسم در نقد حضور اجتماعى مذهب است که اجازه چنين برداشتهائى را ميدهد. وقتيکه جامعه سکولار هدف و اساس سياست شما نباشد آنوقت راه براى تعبيرات ارتجاعى از دولت سکولار هموار ميشود. تا آنجا که امروز ما شاهد آنيم که دولت سکولار نه تنها از جانب نمايندگان از گور برخاسته بورژواوى در ايران، بلکه از جانب بورژوازى و دولتهاى غربى نيز، بويژه وقتى نوبت دولت در کشورهاى جهان سومى نوع ايران ميرسد، تماما کنار گذاشته ميشود. دولت قومى - ملى - مذهبى که در عراق سر هم کرده اند تنها يک نمونه از اين پشت پا زدن رسمى و علنى به سکولاريسم به هر تعبيرى و کلا هر نوع مفهوم مدرن و مدنى از دولت و جامعه است.

آزادى زن: شما به جدائى مذهب از مناسبات اجتماعى در يک جامعه سکولار اشاره کرديد. آيا در چنين جامعه اى اصولا جائى براى حجاب ميماند؟ آيا آزادى فرد در انتخاب حجاب تماما نفى نميشود؟

حميد تقوائى: ممنوعيت حجاب در مناسبات اجتماعى نافى آزاديهاى فردى نيست. هر کس آزادست بعنوان يک فرد يعنى خارج از مناسبات اجتماعى - در خانه و مجامع خصوصى، در کوچه و خيابان و يا در اتومبيل شخصى و موقعيتهاى نظير آن که شخص وارد رابطه اجتماعى با ديگران نشده است - با هر نوع لباس و آرايش و تزئينى ظاهر شود.

آزادى زن: ولى هنوز اين سئوال باقى ميماند که شما ميخواهيد تفاوتهاى فردى را، لااقل در جامعه و مناسبات اجتماعى، نفى کنيد. همان اتهام هميشگى که سوسياليسم يعنى از بين بردن تفاوتهاى فردى، يعنى لباسهاى متحد الشکل و يکسان. پاسخ شما چيست؟

حميد تقوائى: آنچه آزادى افراد در انتخاب پوشش را نقض ميکند حجاب و کلا لباس و ظاهر مذهبى است. بعبارت ديگر اين هويت مذهبى و قومى و ملى انسانهاست که با آزاديهاى فردى متناقض است و نه هويت اجتماعى آنها. ديدگاهى که افراد را صرفا بعنوان شهروندان جامعه برسميت ميشناسد در واقع از اختيار و آزادى فردى در تمام امور و از جمله انتخاب پوشش دفاع ميکند. ما ميگوئيم چيزى جز سليقه و ذوق فردى نبايد در انتخاب پوشش افراد دخالت کند. ما خواهان دادن اختيار کامل به افراد جامعه هستيم. مذهب کاملا عکس اين را ميگويد و پاى خدا و گناه و ثواب و بهشت و دوزخ را در پوشش زنان به ميان ميکشد و لباس متحدالشکلى را براى زنان تجويز ميکند. فرديت زنانى که حجاب بر سر کشيده اند نه تنها در انتخاب لباس، بلکه در عرصه وسيعى از حقوق فردى و اجتماعى نفى و پايمال ميشود. اصولا هويت مذهبى، و همينطور ملى و قومى و نژادى، لازم شده است تا اختيار و آزادى فردى نفى شود و نمايندگان زمينى مذهب و بزرگان قومى و ملى، يعنى بورژوازى حاکم، بجاى افراد تصميم بگيرند. حجاب آزادى فردى نيست، يک جبر مذهبى است. و متحد الشکل شدن زنانى که به اين اجبار تن داده اند اولين و ابتدائى ترين عارضه حجاب است. سوسياليسمى که من ازآن صحبت ميکنم بر عکس جنبش باز گردندان اختيار به انسان است، اختيار در همه وجوه زندگى انسانى.

آزادى زن: ادعا ميشود که استفاده از حجاب در جوامع غربى، پافشارى بر هويت مهاجرينى است که تحت فشار راسيسم و بى حقوقى خود دولتهاى غربى هستند، حجاب را نوعى اعتراض اجتماعى براى کسب هويت خود ميدانند، به نظر شما آيا حجاب در اين جدال چنين مکانى دارد؟

حميد تقوائى: بازگشت حجاب به اروپا اساسا امرى سياسى است. نوعى تعرض اسلام سياسى است که همانطور که در پاسخ به سئوالات قبلى گفتم خود بورژوازى غرب به آن ميدان داده و حالا گريبان خودش را گرفته است. اما اين عقبگرد سياسى در سطح فردى و روانشناسى اجتماعى مهاجرين به شکل کسب يک هويت متمايز از و متعرض به جوامع غربى خود را نشان ميدهد. اين روى ديگر سکه راسيسم و برخورد تحقير آميز به مهاجرين در اين کشورهاست. راسيسم و مذهب اينجا همديگر را تکميل و تشديد ميکنند. همانطور که در بعد سياسى سياستهاى ميليتاريستى نظم نوين جهانى و اسلام سياسى عامل مکمل و مشدد يکديگرند. معمولا اينطور گفته ميشود که مهاجرين در کشورهاى اروپائى دچار نوعى بحران هويتى ميشوند و سعى ميشود مساله با تقابل و تناقض بين فرهنگها و مذاهب و مليتها و آداب و رسوم متفاوت توضيح داده شود. اما علت هيچيک از اينها نيست. اساس مساله و ريشه اين بحران هويتى، عدم تحقق هويت مدنى شهروندان، مهاجر و بومى هردو، است. مهاجرى که حتى اگر روى کاغذ به شهروندى پذيرفته شده باشد، هيچگاه عملا يک عضو متساوى الحقوق جامعه بحساب نمى آيد، و شهروند بومى که هويت راسيستى و ناسيوناليستى اش بر مدنيتش پيشى ميگيرد، اين دو هويت غير اجتماعى در تقابل با يکديگر وضعيت و رابطه اى را بوجود آورده اند که از هر دوسو ارتجاعى و ضد انسانى است. تقابلى اگر هست بين اين دو نوع هويت و فرهنگ غير اجتماعى انسانهاست. هويت و فرهنگ اجتماعى انسانها جهانشمول است و با تغيير آب و خاک دچار بحران و تناقض نميشود. روشن است که براى رسيدن به اين هويت جهانشمول انسانى بايد هر نوع تظاهر به مذهب و از جمله حجاب را از روابط اجتماعى جمع کرد. با تاکيد بر هويت غير اجتماعى انسانها، بحران هويتى آنان التيام پيدا نميکند، عميق تر ميشود. فرو رفتن هر چه بيشتر مهاجرين در فرهنگ و مذهب و آداب و رسوم خودشان، يعنى دور شدن هر چه بيشتر آنان از هويت جهانشمول انسانى، و اين ريشه و اساس در واقع بى هويتى ايست که آنرا بحران هويتى مينامند. راه مقابله با راسيسم، با مذهب و ناسيوناليسم مهاجرين، با زندگى گتوئى و درجه دوم شهروندان مهاجر و بطور کلى رفع هر نوع اختلاف و تناقض و اصطکاکى که بين مليتها و مذاهب مختلف در يک جامعه وجود دارد، بيرون آمدن همه اين گروه هاى مختلف مردم از هويتهاى غير مدنى و حل بحران هويتى آنان با تاکيد بر هويت اجتماعى همگان است. اين در سطح حقوقى باز ما را ميرساند به ممنوعيت حجاب و هر نوع ديگر تظاهر مذهبى و ملى و فرقه اى در مناسبات اجتماعى بين اعضاى جامعه.

آزادى زن: موضع شما در مورد اقليتهاى ملى و مذهبى و قومى در يک جامعه چيست؟ ظاهرا از بحث شما چنين به نظر ميرسد که حقوق اين اقليتها را برسميت نميشناسيد؟

حميد تقوائى: برعکس، تنها از اين موضع است که ميتوان مدافع منسجم و پيگير حقوق اقليتها بود. تاکيد بر هويت مدنى افراد جامعه يعنى برسميت شناختن همه اقليتها بعنوان شهروند، بعنوان اعضاى متساوى الحقوق جامعه. ببينيد دو جور ميشود مدعى دفاع از اقليتها بود. يکى اينکه موقعيت و موجوديت آنها را بعنوان يک اقليت ملى و مذهبى و قومى و غيره برسميت شناخت و بعد خواستار حقوق ويژه اى براى آنان شد. و يا از پايه مساله اقليتها و هويتهاى ملى مذهبى نژادى و نظاير آنرا که به چنين اقليتهائى هويت داده است را برسميت نشناخت و همه را در کنار هم شهروندان متساوى الحقوق جامعه بحساب آورد. راه حل واقعى راه دوم است. راه اول مساله را حل نميکند آنرا تثبيت و تعميق ميکند. درست مانند آنکه کسى براى احقاق حقوق فقرا، بجاى برسميت نشناختن تقسيم جامعه به فقير و غنى و نفى اين تقسيمبندى، آنرا بپذيرد، خواهان کمکهاى ويژه به فقرا شود و در واقع اغنيا را به اطعام مساکين فرا بخواند. اين مبارزه با فقر نيست، تثبيت و تشديد آنست. وقتى در يک سطح ديگرى به مساله نگاه ميکنيد متوجه ميشويد که در اين نوع برخورد هم يک نوع درک و استنباط ماقبل جامعه مدنى و فئودالى از جامعه وجود دارد. اصولا جامعه مدنى مجموعه اى از اقليتهاى ملى و مذهبى و قومى نيست که حالا بخواهيم با احقاق حقوق ويژه هر گروه نوعى بالانس و تعادل در آن ايجاد کنيم. جامعه انسانى متشکل از انسانهاى برابر و مبتنى بر هويت اجتماعى و لذا مشترک و همگانى انسانهاست. در جامعه طبقاتى اين هويت مشترک انسانى تحت الشعاع هويت طبقاتى و ملى و مذهبى و قومى و نژادى انسانها قرار ميگيرد و نفى ميشود. و بعد هم در ادامه اين پايمال شدن هويت انسانى اعضاى جامعه "مصلحينى" هم پيدا ميشوند که ميخواهند با چسب حقوق ويژه و نسبيت فرهنگى و غيره اين موزائيک نا همگون و مسخ شده را به هم بچسبانند. فدراليسم، که امروز از جانب برخى از گروه هاى سياسى در ايران مطرح ميشود، يک قلم از اينگونه طرح هاى ارتجاعى براى سازماندادن و بايد گفت از هم پاشاندن جوامع بر مبناى درک قرون وسطائى قومى-مذهبى از جامعه انسانى است. اينها همه نسخه اى براى قيد و اسارت است و نه آزادى و رهائى.

هم جامعه و هم فرد اگر بخواهد رها و آزاد شود بايد هويتهاى مذهبى و قومى و ملى و نژادى را نفى کند و به هويت اجتماعى خويش باز گردد. همانطور که قبلا هم گفتم راه حل نهائى، جامع و بازگشت ناپذير، سوسياليسم است. اما تا رسيدن به سوسياليسم و براى رسيدن به سوسياليسم بايد در همين جوامع موجود نيز در سطح حقوقى نقش و تاثير هويتهاى غير اجتماعى انسانها تماما نفى شود و يا به حداقل برسد.

آزادى زن: چرا هويت انسانى را از جنسيت و مذهب و مليت و نژاد منفک ميکنيد؟ مخالفين شما ميگويند هر انسانى در يک جغرافياى ملى و قومى و فرهنگى معين بدنيا آمده و در نتيجه به آن جغرافيا متعلق است، پاسختان چيست؟

حميد تقوائى: انسانها قبل از آنکه به جغرافياى ملى و قومى و فرهنگى خاصى متعلق باشند عضو جامعه انسانى اند. اين جامعه است که تاريخا به نسل بشر و مشخصا به هر فرد انسان در هر جغرافيا و هر جا بدنيا آمده باشد، شکل داده است. انسان بنا به تعريف، چون انسان است، داراى هويت اجتماعى است. انسانى که مجبور باشد براى شناخت خودش و معرفى خودش به مليت و مذهب و قوميتش متوسل شود، خود دچار يک بحران هويتى است. هويت اجتماعى و يا انسانيش برسميت شناخته نشده و متحقق نشده است. در سطح سياسى، پشت چنين تعلقات و هويت تراشى هاى ملى و مذهبى و قومى اهداف طبقه حاکم بر جوامع امروزى، يعنى بورژوازى، خوابيده است. احزاب و جنبشهاى مدافع مذهب و مليت و قوميت معمولا ادعا ميکنند که از اين طريق، با واسطه سربلندى و پيشرويهاى ملى و مذهبى و غيره در يک کشور و يا تامين منافع ملت و امت و يا بقول شما جغرافياى فرهنگى معين، در نهايت به خوشبختى انسان ميرسند. اما تمام مساله بر سر همين واسطه هاست. دفاع از منافع انسانى به واسطه نياز ندارد، اما البته دفاع از منافع يک طبقه معين تحت لواى انسانيت پاى جغرافياى فرهنگى و ملى و مذهبى و انواع واسطه هاى ديگر را بميان ميکشد. خدا، پرچم، آب و خاک و نژاد و غيره همه اينها ضرورى شده اند براى اينکه طبقاتى بودن جوامع و برترى و اقتصادى و سياسى يک طبقه بر جامعه را پنهان کنند و منفت طبقه حاکمه را منافع کل جامعه وانمود کنند. در مقابل اين نوع سياستها و احزاب و دکترين هاى سياسى بايد مستقيما و بيواسطه و مستقل از هر نوع جغرافياى فرهنگى و ملى و مذهبى و هر نوع ارزشهاى مافوق انسانى، خود انسان را محور و اساس قرار داد.

آزادى زن: سئوال ديگرى که اينجا مطرح ميشود موضع بسيارى از احزاب اروپائى، که خود را مترقى و چپ نيز ميدانند، در دفاع از جريانات اسلامى در مقابل امپرياليسم آمريکا و دولتهاى امپرياليستى غربى است. اين جريانات از همين موضع با منوعيت حجاب نيز مخالفند. نظر شما در اين مورد چيست؟

حميد تقوائى: هر صفتى را ميشود براى اين احزاب بر شمرد بجز چپ و مترقى. در سطح سياسى اين نوع احزاب شاخص و راهنما و ملاکشان در برخورد به هر مساله و موضعگيرى در قبال هر موصوعى ضديت با آمريکاست. اينها در واقع مثل يک گروه فشار و يک گروه با منافع خاص عمل ميکنند و نه يک حزب سياسى. در منطق اينان هر حزب و جنبش و جريان اجتماعى که در برابر آمريکا قرار بگيرد مترقى و قابل حمايت است. حال اين جريان خود مثل اسلام سياسى جرثومه توحش و عقب ماندگى باشد، فرقى در موضع اينان ايجاد نميکند.

اينها مدعى مبارزه با امپرياليسم هستند ولى حتى درک آنها از امپرياليسم نيز در همان حد همپالکيهاى اسلاميشان است. نيروئى که بخواهد با امپرياليسم واقعا مبارزه کند، با زائده هاى سياستهاى امپرياليستى در دو دهه اخير يعنى اسلام سياسى همراه و هم جبهه نميشود. خود اينها را بايد جزئى از سير قهقرائى جوامع غربى بحساب آورد. دفاع اين نيروها از حجاب اسلامى بعنوان يک اسلحه ضد امپرياليستى ما را بر درستى مواضعمان هم در برخورد به مساله حجاب و هم در برخورد به امپرياليسم و اسلام سياسى راسخ تر ميکند.

 

 

fitnah.movement@gmail.com