در تمام صورتبندیهای اقتصادی پیشاسرمایهداری و پس از
سقوط جوامع مادرسالار (Matriarchal)شاهد ظهور و عروج
تفکرات مردسالارانه در کنار رشد نقش مذهب در جوامع بشری
بودهایم. همزمان با سیر اضمحلال جوامع کمون اولیه و مبتنی
بر مالکیت جمعی بشر بر ابزار ابتدایی تولید و پیدایش پدیده
ارزش اضافه در اشکال نوپای آن، مذهب نیز به عنوان نهادی
برای دفاع از طبقات تازه شکل گرفتهی دارا، و نقش محوری
مرد در خانواده پا به عرصه ظهور میگذارد.
با بسته شدن اولین نطفههای جامعهی مبتنی بر بردهداری،
مردان به دلیل قدرت بدنی بیشتر مورد توجه نظامهای حاکمه و
بردهداران قرار گرفتند و زنان صرفا به عنوان کنیز و گاها
در کنار جنس اصلی مورد معامله یعنی مردان به فروش
میرسیدند. از اینجا نقش مذهب به عنوان توجیهکننده وضع
موجود و دفاع از سیستم بردهداری عملا وارد فازی از دفاع
از مرد به عنوان جنس برتر میشود و نقش مرد به عنوان عامل
عمده تعیینکننده اقتصادی برجسته میشود. از آن زمان تا
کنون با اینکه اشکال متنوعی از جوامع مبتنی بر مزدبگیری و
استثمار فردی روی کار آمده و از بین رفتهاند اما کماکان
لبه تیغ تیز مذهب بر گردن طبقه مورد استثمار و مخصوصا زنان
به عنوان جنس درجه دوم احساس میشود. با اینکه امروزه و در
جوامع پیشرفته سرمایهداری غرب، زنان تا حدود زیادی
توانستهاند پا به پای مردان در تولید اجتماعی نقش عمدهای
ایفا کنند و اساسا سرپرستی بسیاری از خانوادهها به عهده
زنان است اما هنوز هم نابرابری در تمام شئون و سطوح میان
زنان و مردان به عینه به چشم میخورد.
این نابرابری تا جایی در متن جوامع سرمایهداری رخنه کرده
است که خواست دستمزد مساوی در مقابل کار مشابه با مردان از
اصلیترین خواستهای زنان شاغل است. طبیعی است که این
اوضاع در کشورهای عقب مانده و مذهب زده به مراتب اسفناکتر
است.
در مقالات بعد سعی دارم بیشتر به تلاش زنان در مقابل این
ستم طبقاتی در طول تاریخ و نقش جنبش آزدایخواهانه زنان و
دستاوردهای آن بیشتر بپردازم.*
مندرج در نشریه زن آزاد شماره
۴١ |