ويدئو کليپ ها

فعالين فتنه آرشيو خبرها آرشيو اطلاعيه ها آرشيو مقالات کمپين ها

خانه

English

 

 

 

 

سخن از يک تراژدى بزرگ است!
ازدواج سی هزار دختر زیر ۱۵ سال در ۹ ماه اول سال ۹۲

 

مينا احدى

 

 

براساس آمار منتشر شده از طرف سازمان ثبت احوال، ازدواج نزدیک به ۳۱ هزار دختربچه زیر ۱۵ سال طی این مدت ۹ ماه به ثبت رسیده و در حدود ۱۷۸ هزار نفر از زنانی که طی این مدت ازدواج کرده اند نیز بین ۱۵ تا ۱۹ سال داشته‌اند. با این حساب طی ۹ ماه نخست ۱۳۹۲ دست کم ۳۶ درصد زنانی که ازدواج‌شان در ایران ثبت شده کمتر از ۱۹ سال داشته‌اند .

 

این آمار همچنین نشان می‌دهد که در ۹ ماه نخست ۱۳۹۲ درصد ازدواج دختران زیر ۱۵ سال به نسبت سال ۱۳۹۱افزایش داشته و طی این مدت ۵.۳۳ درصد ازدواج کل ایران مربوط به دختربچه‌های زیر ۱۵ سال بوده است.

 

دانشجو بودم و در تبريز در محله آبرسانى اطاق کوچکى داشتيم و با يک مادر و دختر در يک خانه زندگى ميکرديم. آنها صاحبخانه ما بودند و ما مستاجر، اما رابطه من و دوستم سوسن با آنها ، رابطه بسيار نزديک و صميمانه اى بود.


يک روز دختر ۱۸ ساله ملک خانم ميخواست ازدواج کند و او با اضطراب دنبال يک دکتر زنان بود که نامه اى مبنى بر باکره بودن مريم دخترش از يک متخصص زنان بگيرد.


در اين مورد گفتگوهاى بين ما و اين مادر مضطرب و نگران صورت گرفت که بعد از حدود سى و شش سال هنوز در ذهنم هست. به او ميگفتم براى چه بايد اثبات کنى دخترت باکره است؟ او ميگفت براى اينکه بعدا دردسر براى دخترم ايجاد نشود. به او ميگفتم دخترت هنوز ۱۸ سال سن دارد آيا بهتر نيست کمى صبر کنيد و بعد از اينکه کار داشت و مستقل بود ازدواج کند؟ سرش را تکان ميداد و ميگفت بهتر است ازدواج کند.


يک روز وقتى در حياط خانه نشسته بوديم و کسى نبود گفت ، مينا جان بگذار برايت بگويم خودم چطورى ازدواج کردم تا بدانى ۱۸ ساله بودن مريم نعمت بزرگى است و در ثانى خودش ميخواهد ازدواج کند من به او اجبار نميکنم.


ميگفت: ۱٣ سال بيشتر نداشتم که گفتند عروسى ام است. خيلى ميترسيدم. از مادرم ميپرسيدم، در خانه جديد چه بايد بکنم. مادرم لباس نو بر تنم کرد و تعدادى مهمان آمده بودند و ميزدند و مى رقصيدند همه چيز رنگى و خوب بود. حوالى عصر مادرم گفت الآن خانواده داماد مى آيند دنبالت و تو رو مى برند به خانه شوهرت. و امشب شوهرت يک کارهاى با تو مى کند چيزى شبيه آمپول زدن است که شايد کمى اذيت بشى و دردت بگيره، اما بعدا بهتر مى شى اما بايد امشب را تحمل کنى...


او گفت: مادرم به من يک سيب داد و گفت وقتى خيلى دردت آمد آنرا گاز بگير... و من با لباس نو و بوى عطر و گلابى که به لباسم زده بودند با هلهله ديگران و با وحشتى بزرگ در دلم و يک سيب در دستم به خانه شوهرم يعنى پدر مريم رفتم.


شب وقتى خانه خلوت شد ديدم يک مرد بزرگ آمد تو اطاق و بمن خيره شد. وحشت کرده بودم، از من چه ميخواهد؟ او گفت، لباسهايت را در بيار. من بيشتر وحشت کردم، چرا بايد لباسم را در آورم؟ بعد خودم را در گوشه اى از اطاق قائم کردم. مرد به من نزديک شد و مرا با زور به داخل تشکى که وسط اطاق پهن بود کشاند و لباسم را در آورد و سعى کرد با من رابطه بگيرد. من از وحشت و درد چنان سرم را به زمين مى کوبيدم که اصلا يادم رفت سيب مادرم را گاز بگيرم. من اصلا نميدانستم که اين مرد با من چرا چنين کارى ميکند. مادرم اين موضوع را به من نگفته بود. او جلوى دهانم را گرفته بود تا جيغ هايم در و همسايه و مهمانان را بيدار نکند و خلاصه کنم مينا جان آن شب او به من آسيب و آزار زيادى رساند. روز بعد چند جاى سرم چنان ورم کرده بود که تا مدتها جاهاىش درد ميکرد و باعث سردر مى شد...


بله مينا جان من عروس شده بودم... و حالا شوهرم در گذشته و من فقط همين مريم را دارم. اما شايد باور نکنى که من هيچوقت او را در دلم نبخشيدم و هيچوقت در کنار او احساس امنيت نکردم... نميدانم چرا يک خشم بزرگ در دلم نسبت به او هميشه باقى ماند...


ازدواج کودکان و آمارى که در مورد ازدواج سى هزار دختر زير ۱۵ سال در نه ماه اول سال ۹۲، منتشر شد قبل از هر چيز يک فاجعه و يک لکه ننگ بر پيکر جامعه و يک تراژدى بزرگ انسانى است.


ازدواج کودک يعنى بر باد رفتن کودکى، بر باد رفتن احساس امنيت و حرمت يک کودک. يعنى بر باد رفتن احساسات عاطفى و جنسى کودکان و بر باد رفتن آينده اين کودکان! ازدواج کودکان دختر يعنى تجاوز رسمى به روح و جسم اين کودکان و يعنى وارد شدن اين کودکان به گردباد زندگى و مادر شدن و خانه دارى و شوهردارى و فراموش کردن خودشان. يعنى همان تصوير از مادران در کشورهايى مثل ايران و عراق و افغانستان و غيره، زنى که خود را فدا ميکند، زنى که هيچ خواست و تمناى فردى ندارد، فقط مى بخشد و خود را فدا ميکند بهر قيمت ...


اين يک فاجعه است!
ازدواج يک کودک و يک دختر پايين ۱۵ سال، يعنى نيست و نابود کردن آينده اين کودکان.


طبعا يک علت اصلى اين ازدواج هاى پايين سن، فقر مالى است. بسيارى از اين کودکان به اين دليل زود به خانه شوهر فرستاده ميشوند که نان خورى از سفره خانواده کم شود.


در عين حال يک معضل مهم دين اسلام است. مذاهب و اديان زن را وديعه الهى براى تجاوز کردن مردان خدا معرفى کرده اند. مذاهب و بطريق اولى اسلام از زن فقط يک شئيى جنسى ميسازد که تاريخ مصرفش از نه سالگى شروع ميشود و ميتوان او را مورد سو استفاده جنسى قرار داد و تا جايى که امکانش هست از او استفاده ميکنند و اگر نتوانست مرد را ارضا کند، اگر مريض شد، اگر بد اخلاقى کرد و تمکين نکرد و نساخت، اگر ديپرس شد و ... اين مرد اجازه دارد چهار زن شرعى و صدها زن صيغه اى داشته باشد. مهم همان خدا و مردان او هستند که در اين دنيا راضى باشند. زن را ميتوان زد، سنگسار کرد، کشت، چرا که او خلق شده است تا به عنوان ناموس مرد، مرد را از لحاظ جنسى راضى نگه دارد و در عين حال به او خدمات متعدد جنسى و روحى روانى، ومادى و معنوى بدهد.


حال تصور کنيد در جايى از دنيا، در اين جهان پيشرفته و متمدن، اين مذهب به قدرت برسد. ميتوان تصور کرد زنان در چه جهنمى اسير ميشوند. ايران و کشورهاى با حکومت مذهبى و اسلامى نمونه بارز اين جهنم هستند. حکومت اسلامى ايران با چنگ و دندان از مرد سالارى و زن ستيزى عريان دفاع ميکند و جزو قوانين اين مملکت همين است که ميتوان کودک را مورد تجاوز قرار داد و وادار به ازدواج کرد. و چنين است که در ايران در کمتر از يکسال سى هزار کودک به حجله فرستاده ميشوند و به آنها تجاوز ميشود.


جمهورى اسلامى ايران متهم درجه يک در اين تراژدى انسانى است.


فقر و فلاکت، مردسالارى نهادينه شده در جامعه، فرهنگ زن ستيز و اسلامى رايج و اسلام در قدرت همه و همه زمينه هاى فراهم کردن اين تراژدى بزرگ انسانى هستند.


بايد به اين جنايت آشکار عليه زنان و دختران جوان، اعتراض کرد. بايد اين موضوع را در سطح بين المللى افشا کرد و بايد خواهان ممنوعيت ازدواج کودکان در ايران و در همه جا شد. *


درج در نشريه زن آزاد شماره ۵١

 

fitnah.movement@gmail.com